نویسنده: فاطمه جوادیان
منبع: سی و دومین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
همراهان عزیز! تا کنون برای هر یک از ما پیش آمده که به عنوان میزبان یا مهمان در یک مهمانی حضور داشته باشیم. بسته به نوع نقشی که در مهمانی داریم قادر خواهیم بود، به سهم خودمان فضا را برای خود و دیگران دلپذیر کنیم.
خوب یادم هست، روزی یکی از دوستانم مهمانانی دعوت کرده بود که آنها دو دختر نوجوان داشتند. میزبان با من هم تماس گرفت تا ضمن حضور در مهمانی تعدادی از بازی های فکری را که در خانه داشتم، همراه خود ببرم تا با بچه ها سرگرم شویم. البته حرف های آن بزرگترها خیلی هم برای من جذاب نبود. هر از چند گاهی خوراکی های گوناگون از راه می رسید و ما کمی استراحت می کردیم.
یک بار هم به یک مهمانی شب یلدا دعوت شدم تا با کتاب های بریلم برایشان حافظ بخوانم. تا پایان مهمانی پیدا می شدند، افرادی که نیتی داشتند و دلشان می خواست برایشان فال حافظ بگیرم. بیشتر وقت ها هم یکی از مکعب های روبیک را به همراه دارم تا اگر به هر دلیلی تنها ماندم، سرگرم باشم. گاهی هم تعدادی بادکنک در کیفم می گذارم برای بچه ها. بی هیچ قید و شرطی. بی آنکه مجبورشان کنم اسمشان را بگویند، تشکر کنند، شعری بخوانند یا از این سبک کارها. فرصت می دهم هر سؤالی که می خواهند بپرسند. یادم هست در یک مهمانی وقتی به کودکی یک بادکنک دادم، رفت و بقیه دوستانش را هم خبر کرد تا به تک تک آنها هم بادکنک بدهم. صمیمی تر که شدند، اسمشان را هم گفتند؛ شعر هم خواندند؛ هر سؤالی هم که داشتند پرسیدند.
در این شماره بنا داریم با سه تن از دوستان نابینا همراه شویم تا از زاویه نگاه آنها به حضور افراد نابینا در مهمانی ها بنگریم.
رضا کم بیناست. همسر و فرزندش بینا هستند. پنجاه سال دارد و کارشناس یکی از اداره های دولتیست. او به همراه خانواده یا دوستان در مهمانی ها شرکت می کند. از او می خواهم تا بگوید چه عواملی سبب می شود از مهمانی لذت نبرد. پرحرفی افرادی که سؤال های شخصی و متعدد می پرسند؛ صدای بلند اسپیکرهایی که سبب اختلال در شنیدن صدای اطرافیان می شوند؛ و از این قبیل موارد که او تلاش می کند، کمتر در چنین شرایطی قرار گیرد.
نظرش را در مورد مهمانی های درون گروهی میان افراد نابینا می پرسم. می گوید: «صِرف نابینایی سبب نمی شود که افراد حاضر ویژگی های مشترک دیگری هم با هم داشته باشند. قطعاً تلاش نمی کنم با همه افراد ارتباط برقرار کنم، اما با همان افرادی که در ارتباط هستم، احساس راحتی دارم». او ادامه می دهد: «به تازگی از طریق شخص سومی متوجه شدم که در همسایگی ما فرد نابینایی زندگی می کند که در رده تحصیلی و شغلی خود بسیار موفق است. اتفاقاً در هیچ یک از گروه های مربوط به افراد نابینا هم عضویت ندارد. اگر روزی بخواهم ایشان را در کافه ای مهمان کنم، بی شک در معرض نگاه هایی قرار می گیریم که بیشتر ما درصدد هستیم، از چنین نگاه هایی دور بمانیم». «وقتی با عینک طبی در جایی حضور دارم، بعضی افراد میزان نابینایی مرا حدس نمی زنند و از اینکه من در برابر حالت چهره آنها واکنشی نشان نمی دهم، ممکن است سبب آزردگی آنها شود. معمولاً وقتی در کنار خانواده هستم چنین مسأله هایی کمتر بروز پیدا می کنند. یعنی راحت تر برطرف می شوند».
سالار یکی از همراهان قدیمی ستون زندگی است که شصت سال دارد. او و همسرش هر دو نابینا هستند. آنها تا کنون هم میزبان دوستان و بستگان بوده اند، و هم مهمان آنها. او حضور در جمع دوستان و بستگان آشنا را برای فرد نابینا خوشایند می داند و به همین ترتیب حضور در جمع افراد بیگانه و نا آشنا را که شناختی از هیچ یک از آنها ندارند، ملال آور.
در مهمانی های خلوت یکی از موارد مهم وجود صمیمیت میان مهمان و میزبان است، و البته حضور دوستان و آشنایان نزدیک هم در یک مهمانی شلوغ در کنار فرد نابینا بسیار مهم است. روی هم رفته مهمانی های خلوت را به مهمانی های شلوغ و پر سر و صدا ترجیح می دهد.
می پرسم: «برای رفتن به مهمانی چه نکاتی را در نظر می گیرید؟» می گوید: «مثل بیشتر آدم ها لباس مرتب و تا حد امکان نو می پوشم. اگر لباس نو نداشته باشم لااقل لباسی تمیز می پوشم. مراقب بوی بد بدنم هستم و دست کم اگر فرصت استحمام نداشته باشم، از عطر و اسپری ضد عرق سود خواهم جست. موهای خود را شانه خواهم کرد. و هر کاری که ظاهر مرا از آشفتگی و نامرتب بودن رها کند به عمل می آورم. زمانی هم که بنا باشد مهمانی به خانه ما بیاید، در هرچه تمیز بودن خود و خانه تلاش می کنم».
زمانی که میزبان است انتظارهای ساده ای از مهمانان دارد. اینکه در اتاق ها سرک نکشند. مگر اینکه از نزدیکان باشند. مراقب باشند تا خرده ریزهای خوراکی ها و نوشیدنی را روی مبل ها و زمین نریزند. در مهمانی ها، چه درون گروهی میان افراد نابینا باشد، چه سایر مهمانی ها ترجیح می دهد با کسانی ارتباط برقرار کند که رفتار و گفتارشان را می پسندد.
می خواهم به یکی از مشکلاتی که به علت نابینایی در مهمانی با آن مواجه شده اشاره ای داشته باشد. می گوید: «خوردن کیک یکی از مشکلاتی است که ممکن است فرد نابینا با آن مواجه شود. اگر کیک بیرون از یخچال مانده باشد، برداشتن تکه ای از آن با چنگال قدری مشکل است. در چنین مواردی سعی می کنم با احتیاط بیشتری تکه کیک را از پیش دستی بردارم».
از آداب حضور در مهمانی دوست دارید چه نکته ای را به دیگران یاد بدهید؟
«در جمعی که زنان یا دختران حاضر هستند، هرگز از بیان جک های سبک استفاده نشود. هرگز برای خنده دست به سبک سری نزنند یا با هم شوخی های سبک نکنند، حتی در جمع های مردانه».
چه پیشنهادی برای بهبود تجربه افراد نابینا در مهمانی ها دارید؟
«در نظر بگیرند که در چه جمعی هستند. و قرار است از چه موضوعاتی بحث کنند. چنانچه در امری آگاهی کافی ندارند سکوت کنند و موجبات تمسخر دیگران را فراهم نکنند. لزومی ندارد در هر امری اظهارنظر کنند. مگر اینکه در آن امر مهارت و دانش عمومی داشته باشند. رعایت این نکات به شخصیت یک نابینا احترام و ارزش بیشتری در این نوع جمع ها می بخشد. و شاید از سوی باقی حضار نگاهی تحسین آمیز نیز در پی داشته باشد».
لیلا 35 سال دارد. نابینا است و در دانشگاه تدریس می کند. او از مهمانی های دوستانه که به گفتگو و خاطره گویی می گذرد، لذت می برد. لیلا مواردی را که سبب خشنودیش در یک مهمانی می شود، این گونه بیان می کند: «وقتی مهمانی، یک دورهمی کوچک، با دوستان قدیمی و آشنا باشد، برایم لذت بخش است. وقتی میزبان، یا یکی از حاضران در مهمانی، افراد دیگر را معرفی کند و مختصری از فضای سالن یا اتاق مهمانی بگوید، احساس بهتری دارم.
هرچه شلوغی و سر و صدا کمتر باشد، من امکان بیشتری دارم تا با مهمانان دیگر ارتباط بگیرم. هنگام صرف غذا، آنچه سر سفره است، توضیح داده شود. وقتی که در یک مهمانی در محل مناسبی نشسته باشم، یعنی دور از باند، اسپیکر یا هر گونه موزیکی که مانع شنیدن صداهای اطرافم بشود، راحت تر خواهم بود. اگر تعداد مهمانان از حدی فراتر برود، چنانکه در آن شلوغی امکان شناسایی محیط و دیگر مهمانان را نداشته باشم، برایم ناخوشایند است».
در مورد مهمانی های شلوغ می گوید: «در چنین مواردی، هرچه از باند موسیقی دورتر باشم، آرامش بیشتری خواهم داشت و صداها را بهتر می شنوم و این امکان را دارم که تا اندازه ای فضا را ارزیابی کنم.
حضور یک دوست یا یکی از اعضای خانواده در کنار ما اهمیت دارد. مثلاً در تالار عروسی، در آن شلوغی من ممکن است صدای برخی از افراد را که احوالپرسی می کنند، تشخیص ندهم. اینجا فرد بینا به کمک ما می آید و او را معرفی می کند».
خود را با مهمانی پرجمعیت این گونه هماهنگ می کند: «سعی می کنم دوست یا آشنایی پیدا کنم و با او کمی وقت بگذرانم. شاید از آن جمع، یک دوست جدید پیدا کنم. می توانم با گوشی مطلبی بخوانم و…».
او ترجیح می دهد در مهمانی وقتی شخص نا آشنایی قصد صحبت دارد یا برای احوالپرسی می آید، ابتدا خودش را معرفی کند یا اینکه کسی از آن جمع، او را معرفی کند. از نگرانی هایش در مهمانی ها می گوید: «از اینکه چیزی روی مبل یا صندلی باشد و من پیش از نشستن متوجه آن نشده باشم. از اینکه ناگهان به وسیله ای برخورد کنم، مثل لیوان یا ظرف. از اینکه ظرف غذا یا نوشیدنی از دستم بیفتد و بریزد».
در ادامه به مشکلی اشاره می کند که به دلیل نابینایی با آن مواجه شده بود: «کودکی که در مهمانی حضور داشت، وقتی دفتر بریلم را دید، گفت این نوشته ندارد و کاملاً سفید است. فکر می کنم باید دفتر دیگری داشته باشی! این نکته صاحبخانه را نگران کرد، مبادا من ناراحت شده باشم که توضیح کوتاهی درباره خط بریل و خواندن شعر از روی همان دفتر مسأله را برای کودک شگفت زده آسان کرد».
زمانی که قرار است مهمان برایش بیاید، این نکات را مدنظر قرار می دهد: تمیز و مرتب بودن منزل، شیک و آراسته بودن خود، انتخاب لباس مناسب مهمانی، آماده بودن اسباب پذیرایی.
در پایان برای اینکه افراد نابینا در مهمانی ها احساس بهتری را تجربه کنند، می گوید: «به نظرم نوع پوشش ما دارای اهمیت است که متناسب با مهمانی باشد.
تمیز، خوش سلیقه، و خوش پوش بودن نابینایان موجب می شود، دیگران کمتر روی نابینایی ما تمرکز کنند. با دقت و آگاهی صحبت کردن و بیانی خوب داشتن، می تواند در یک مهمانی ما را از دیگران متمایز کند».
سخن در این باره بسیار است. ضمن قدردانی از دوستانی که تجربه ها و دانش خود را در این زمینه در اختیار ما گذاشتند، از شما دوست گرامی که تا پایان این بخش از ستون زندگی همراه ما بودید، سپاسگزاریم. با امید به آن که تجربه های دوستان ما روشنی بخش راه زندگی شما نیز باشد.
روزهایتان پر از شوق زندگی…