نویسنده: میشل آلبرشت (Michelle Albrecht)
مترجم: مریم حفیظی
منبع نسخه ی انگلیسی: future reflections
منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان
استفاده از چشمبند که گاهی «ماسک خواب» نامیده می شود ابزار مفیدی برای آموزش استفاده از عصای سفید، مهارت های زندگی روزانه و بریل به کودکان و بزرگسالان نابینا می باشد. در این مقاله، میشل آلبرشت، مادر بینای دو کودک نابینا، توضیح می دهد که چگونه استفاده از چشمبند می تواند به والدین کمک کند تا درک بهتری از چگونگی استفاده کودکان نابینا از تکنیک های غیر بصری داشته باشند.
این اولین باری است که در کنفرانس (NOPBC) صحبت می کنم، و مفتخرم که در اینجا حضور دارم. نام من میشل آلبرشت است. من دو فرزند نابینا دارم، که هردوی آنها را به فرزندی پذیرفته ام. دخترم هشت سال پیش وقتی تقریباً چهار سال داشت به فرزندی پذیرفته شد. وقتی او را به خانه آوردیم، شروع به جستجوی منابعی کردم تا اطمینان حاصل کنم که او به همه نیازهایش دسترسی دارد. من با جامعه (NFB) ارتباط برقرار کردم، و آنجا بود که برای نخستین بار در مورد یادگیری از طریق چشمبند مطلع شدم.
من از چشمبند در جهت موارد آموزشی و در بسیاری مواقع برای مشاهده اینکه بچه هایم چطور کار می کنند استفاده کرده ام. من کاملاً بینا هستم. فرزندانم هر دو نابینا به دنیا آمدند; آنها در طول زمان بینایی خود را از دست ندادند.
می دانم که وضعیت هر فردی منحصر به فرد است و هر چیزی که می گویم ممکن است بسته به شرایط شما متفاوت تفسیر شود. من متخصص نیستم; من مانند همه شما یک والد هستم.
دختر و پسرم با اینکه هر دو نابینایند خیلی با یکدیگر متفاوت هستند. دخترم بسیار اهل لمس کردن اشیا بوده و می خواهد همه کاری را انجام دهد. پسرم در مورد لمس کردن و اکتشاف مردد است. شیوه متفاوتی برای یادگیری هر کدام از آنها باید اتخاذ می شد.
من با دخترم شروع به استفاده از چشمبند کردم چون می خواستم بفهمم او چطور کارها را انجام می دهد و در اطراف حرکت می کند. می خواستم بیشتر در مورد اینکه چطور بدون دیدن زندگی می کرد یاد بگیرم. متوجه شده بودم که اگر برای مدتی کنار بایستیم و به او اجازه دهیم تا چیزی را با دستانش بفهمد، وی اغلب درک می کند که چگونه باید کار را انجام دهد. وقتی می گویم ” مدتی ” ، منظورم چند ثانیه نیست; منظورم چند دقیقه است!
وقتی سعی کردم از چشمبند استفاده کنم، متوجه شدم که از دستانم به روش های متفاوتی از آنچه که به آن عادت داشتم استفاده کرده ام. من بیشتر و بیشتر از چشمبند استفاده کردم. گاهی دخترم از من می پرسد که چطور کاری را انجام دهم و من سعی می کنم آن را بفهمم تا بتوانم به او نشان دهم.
یکی از حیطه هایی که استفاده از چشمبند چیزهای زیادی به من آموخته است، درک چگونگی ریختن مایعات توسط فرزندانم می باشد. من آن ها را تماشا می کردم و احساس نگرانی داشتم،، می ترسیدم که مایعات را بریزند. ممکن است از نظر بصری این طور به نظر برسد، اما آن ها راهش را یافته اند! آنها بیشتر از من در زمان هایی که از بینایی ام کمک می گیرم مایعات را نمی ریزند. روش آن ها مثل روش من نیست. یادگیری کار با چشمبند به من در درک بهتر چگونگی انجام کارها توسط فرزندانم کمک کرد. وقتی این درک را دارم، احتمال اینکه بپرم و برای کمک کردن تلاش کنم کم تر است.
وقتی شخصاً در همایش های (NFB) شرکت کردیم، متوجه شدم که راه رفتن با عصای سفید تجربه ای بسیار مفید است. این امر به من کمک کرد تا بفهمم که کاربر عصا چگونه اطلاعات را دریافت می کند. این شیوه بسیار متفاوت از نحوه جمع آوری اطلاعات توسط یک شخص بینا است. همچنین دانستم که چگونه نشانه های شنیداری و لمسی می توانند به فرد کمک کنند تا به محل مورد نظرش برسد. اگر تا به حال در یک همایش حضوری شرکت کرده اید، به شدت توصیه می کنم که استفاده از عصای سفید را تمرین کنید. این موضوع واقعا به من کمک کرد که ترس خویش را پشت سر بگذارم!
خانواده من همچنین هنگام بازی از چشمبند استفاده می کنند. ما از آن در بازی های تخته ای و بازی در فضای آزاد استفاده می کنیم.
وقتی برای اولین بار از چشمبند استفاده کردم تغییر بزرگی در من ایجاد شد. از یک بینای کامل ناگهان به فردی فاقد بینایی تبدیل شدن بسیار ترسناک بود. خیلی عالی بود که می دانستم می توانم چشمبند را بردارم! در طول زمان استفاده از چشمبند به من کمک کرد تا مهارت های غیر بصری را توسعه دهم. در نهایت توانستم چشمبند را در آشپزخانه بپوشم در حالی که به دخترم کمک می کردم تا آشپزی یاد بگیرد یا در حیاط بازی می کردم.
دخترم همیشه می تواند بگوید که چه زمانی چشمبند را پوشیده ام. او می گوید: “تو چشمبند پوشیده ای، درسته؟” وقتی می گویم بله، او ممکن است بگوید: “به همین دلیل است که این کار را آهسته تر انجام می دهی.”
پوشیدن چشمبند به من کمک کرد تا مکان وسایل دخترم را سازماندهی کنم. متوجه شدم که او وسایل خود را با روشی متفاوت از من سازماندهی کرده است. زمانی که من چشمبند می بستم و با هم کار می کردیم، مشکل پیدا کردن اشیا را داشتم. می دانستم وسایل کجا هستند، اما درهم ریختگی محیط گیج کننده بود.
من به دخترم در خانه درس می دهم، بنابراین مهارت های بسیاری وجود دارد که باید به او بیاموزم. ما پشتیبانی جهت یابی و تحرک (o & m) را داریم که بسیار مفید است. اما وقتی نوبت به خواندن و فعالیت های زندگی روزانه (ADLs) می رسد، به من بستگی دارد. من در حین آموزش به وی بسیار از چشمبند استفاده می کنم.
در ابتدا از چشمبند برای تمام کارها شامل تا کردن لباس های شسته شده، مرتب کردن کشوها و شستن ظروف استفاده می کردم. استفاده از چشمبند به من کمک کرد تا به شیوه او برای انجام کارها احترام بگذارم و هنگامیکه با هم کاری را انجام می دادیم از دخالت در کار او اجتناب کنم.
حالا که دخترم یازده ساله است می خواهد استفاده از فر را شروع کند. اجاق گاز و فر برای من به عنوان یک مادر منبع اضطراب بودند. وقتی که چشمبند را گذاشتم توانستم مشکل را حل کنم. من استراتژی هایی را برای حرکت در آشپزخانه و دانستن محل پیدا کردن لوازم آشپزخانه بکار بردم. دخترم در فعالیت های آشپزی اخیر خود موفق بوده است، چیزهایی را داخل و خارج از فر قرار داده و روی اجاق آشپزی کرده است.
شوهرم که فردی بیناست گاهی وقتی می بیند که من کارهایی را با استفاده از چشمبند انجام می دهم مضطرب می شود. او بازویم را می گیرد و سعی می کند مداخله کند. متوجه شدم که این رفتار تا چه حد می تواند ناراحتکننده باشد. دریافته ام که دخترم وقتی کسی با عجله وارد شده و او را در حالی که به انجام کاری مشغول است از انجام آن باز می دارد تا چه حد ناراحت شده است. این امر می تواند خیلی گیج کننده باشد! با این حال، حتی اکنون، به یاد ندارم که وقتی کار دخترم را تماشا می کنم عقب بایستم. حقیقت مطلب همین است. اما پوشیدن چشمبند به من آموخته که این امر بیش از آنچه فکر می کردم امکانپذیر است. طرز کار دخترم ممکن است متفاوت به نظر برسد، اما او به اندازه من بینا موفق است.
یاد گرفتم که خط بریل را به صورت لمسی بخوانم. وقتی دخترم شروع به خواندن کتاب هایی با خط بریل در دو طرف صفحه کرد، خواندن آن با استفاده از بینایی برای من دشوار بود. زمانی که خواندن لمسی را یاد گرفتم، کلمه مشکل را با انگشتانم می خواندم. در واقع، این امر به دخترم در زمانی که با برخی حروف معکوس دست و پنجه نرم می کرد، احساس تمایل بیشتری به خواندن داد. من از والدین نمی خواهم که بریل را به صورت لمسی بیاموزند، تنها خواستم بگویم که این روش برای ما اثرگذار بود.
تنها دانستن کد بریل به طور کلی برای دخترم بسیار مهم بود. او می دانست که من آن را یاد گرفته ام و می دانست که شوهرم آن را نیاموخته است. خط بریل برای شوهرم بسیار ترسناک، و در آغاز امر تقریباً طاقت فرسا بود. اخیرا همسرم بریل را یاد گرفته و می تواند خط بریل را به صورت بصری بخواند.
من یاد گرفتم که با چشمبند به صورت لمسی بخوانم. من آموزنده ای متکی به بینایی هستم و عدم استفاده از بینایی برایم سخت بود. باید این ویژگی را نادیده می گرفتم.
دخترم وارد کلاس ششم می شود و خیلی به ریاضی علاقه دارد. من برای درک نحوه ایجاد نمودارها و اشکال هندسی از چشمبند استفاده کردم. ایجاد بی نظمی در یک تصویر کار آسانی است. با وجود مطالب زیاد در یک صفحه، تشخیص اینکه کدام عناصر مهم هستند دشوار است. دریافتم که وقتی تصویر ساده تر بود، راحت تر می توانستم درک کنم که چه چیزی در آن صفحه وجود دارد. این درک به من کمک کرد تا تصویرها را برای دخترم بسازم. این کار همچنین به من کمک کرد تا از پسرم در هنگام آوردن تکالیف مدرسه به خانه حمایت کنم. گاهی تمام صفحه با خطوط برجسته پوشیده می شد. درک این موضوع برایش بسیار پیچیده بود! بنابراین استفاده از چشمبند به من کمک کرد تا از یک چشم انداز حمایتی هم استفاده کنم.
(NFB) به شدت از استفاده از چشمبند حمایت می کند و من هم همینطور. اما وقتی پسرم برای اولین بار آن را پوشید وحشتزده شد. پسرم فقط در یک چشم توانایی تشخیص نور را دارد. او هیچ دید قابل استفاده ای برای خواندن یا راه رفتن ندارد. با این حال، پوشیدن چشمبند در او اضطراب زیادی ایجاد کرد. نگرانی خودم هنگامی که برای اولین بار چشمبند را پوشیدم به من کمک می کرد تا احساس وی در مورد آنچه در حال تجربه اش بود را درک کنم.
وقتی پسرم به آکادمی بل (BELL® Academy) رفت، آن ها به شدت تشویقش کردند که از چشمبند استفاده کند. در طول زمان، وی در آن محیط احساس راحتی بیشتری کرد. اکنون او تمایل بیشتری برای استفاده از چشمبند هنگام بازی هایی چون گلبال و بیسبال با توپ صدادار نشان می دهد. اما تاریکی مطلق در آن زمان برای او وحشت آور بود.
ما حیاط بزرگی داریم. وقتی در زیر چشمبند با یک توپ در بیرون بازی می کنیم، در حرکت به اطراف احساس امنیت می کنم. اما وقتی یک توپ را در زمینی به چندین متر مربع پرت می کنید، پیدا کردن آن می تواند دشوار باشد! گاهی اوقات که توپ بوق می زند نزدیک به نظر می رسد، اما واقعا دورتر است. یک روز وقتی داشتیم بازی می کردیم پسرم عصبانی شد. او گفت: “تو می توانی ببینی! منصفانه نیست!” سپس آمد و متوجه شد که من چشمبند دارم، و گفت: ” بسیار خوب، تو تقلب نمی کنی.”
استفاده از چشمبند برای پسرم اضطراب زیادی ایجاد می کرد. او از پوشیدن آن در خانه امتناع می کرد و ما آن را به مسأله تبدیل نکردیم. او در سن بالاتری به فرزندی پذیرفته شده بود و ما مشکلات زیادی داشتیم. پس از مدتی با چشمبند سازگار شد و یاد گرفت که با (TVI) و مربی تحرک و جهتیابی خود از آن استفاده کند. استفاده از چشمبند قطعا برای او مفید بوده است.
برای یک فرد بینا تفاوت عمده ای بین پوشیدن چشمبند و بسته نگه داشتن چشمان وجود دارد. زمانی که چشمبند پوشیده اید می توانید پلک بزنید و حالت های صورت را به طور طبیعی داشته باشید. وقتی در آشپزخانه بل (BELL) کمک می کردم، می گذاشتم تا بچه ها بفهمند که از چشمبند استفاده می کنم. آنها صورت مرا لمس کرده و می فهمیدند که این امر حقیقت دارد. زمانی که رانندگی نمی کردم چشمبند داشتم.
اگر پدر و مادری هستید که می خواهید از چشمبند استفاده کنید، با فعالیتی که در آن راحت هستید شروع کنید. نیازی نیست که این فعالیت آشپزی یا بیرون رفتن از خانه باشد. ممکن است یک بازی انجام دهید و یا قفسه های آشپزخانه تان را مرتب کنید. وقتی در خانه بازی می کنیم، همسرم نیز از چشمبند استفاده می کند. این تنها زمانی است که او چشمبند می پوشد! او می داند که حرکت بر روی تخته بازی با استفاده از چشمبند کاملا متفاوت از زمانی است که از چشم استفاده می کند.
اخیراً پدر و مادرم برای ملاقات آمدند. ما یک بازی تخته ای انجام دادیم و پدرم از چشمبند استفاده کرد. بعدها او گفت: “آنقدر که فکر می کردم به کمک من احتیاج ندارند!” این درک خوبی برای پدربزرگ بود. گاهی اوقات بهترین راه برای کمک به بچه های ما کمک نکردن است.
وقتی پسرم با گره زدن بند کفشش کلنجار می رفت، مجبور بودم بفهمم او چه احساسی دارد. هر دو فرزند من پس از حدود یک ماه تلاش به افرادی مستقل در بستن بند کفش تبدیل شدند. تجربه استفاده از چشمبند لغات بیشتری برای توصیف گام به گام آنچه که انجام می دادم به من داد.
بچه ها را وادار کردم هنگامی که بند کفشم را می بندم دستانم را لمس کنند. من به عنوان یک درمانگر فیزیکی «فیزیوتراپ» آموزش حرفه ای دیده ام و در طب اطفال کار می کنم. من در کنار بسیاری از کاردرمانگرها کار می کنم بنابر این چگونگی کار آنها را دیده ام. بستن بند کفش را به چند مرحله تقسیم کردم و از فرزندانم خواستم تا مرا در انجام آن دنبال کنند. در ابتدا فقط از آنها خواستم تا یک سر بند را از زیر دیگری درآورده و حلقه ای ایجاد کنند و بکشند تا گره درست شود. در هر مرحله که موفق می شدند مرحله بعدی را اضافه می کردم. آنها ساختن حلقه، ایجاد قالب و عبور دادن را یاد گرفتند. زمان زیادی به این امر اختصاص می دادیم. اگر قرار بود ساعت یک و نیم از خانه بیرون برویم، ساعت یک شروع به بستن بند کفش می کردیم. اگر زود موفق به انجام کار می شدیم، آنها وقت داشتند که قبل از بیرون رفتن بازی کنند. اگر بلافاصله موفق نمی شدند، مهم بود که جلو نروم و آن کار را برایشان انجام ندهم. می گفتم: “بسیار خوب، بیایید ببینیم کجا گیر کرده اید.”
مربی تحرک و جهتیابی ما برای مدتی به من یک عصا قرض داد. من متوجه شدم که تفاوت عمده ای بین حرکت با چشمبند و حرکت با عصا و استفاده از چشمبند وجود دارد! خیلی عالی بود زمانی که دانستم هنگامی که چشمبند دارم عصا چگونه کار می کند. به مربی تحرک و جهتیابی ام گفتم که می خواهم از عصا استفاده کنم. این امر واقعا کمکم کرد تا بفهمم چگونه فرزندانم با استفاده از عصا پیش از اینکه بدنشان جهت را بفهمد جهتیابی می کنند. عصا به تشخیص گام ها کمک می کند! عصا به آنها کمک می کند تا موانع سر راهشان را شناسایی کنند. با دانستن این موضوع در مواقع بیرون رفتن فرزندانم احساس راحتی بیشتری می کردم. عصا به من کمک می کرد تا بدون ترس موانع را ببینم.