نویسنده: «مونا مینکارا»
مترجم: مریم حفیظی
منبع نسخه ی انگلیسی: Future Reflections
منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان
در ده سال گذشته موسسه NFB Jernigan فرصت هایی را برای دانشآموزان نابینا دوره راهنمایی و دبیرستان ایجاد کرده است تا تجربیاتی عملی در رشته های بنیادی مانند علوم، فن آوری، مهندسی و ریاضیات به دست آورند. تعداد فزاینده ای از نابینایان وارد مشاغل بنیادی می شوند و موفقیت های آن ها می تواند الهام بخش نسل بعدی باشد. مونا مینکارا که در سال ۲۰۱۳ بورسیه ملی NFB را دریافت کرد، در حال اخذ مدرک دوره فوق دکترای شیمی دانشگاه مینه سوتاست. وی در این مقاله داستان خود را با شما به اشتراک می گذارد.
علاقه من به علوم از زمانی شروع شد که نوجوان بودم و سریال «اتوبوس جادویی مدرسه» و «بیل نای» را تماشا می کردم. قسمت مورد علاقه من از سریال «اتوبوس جادویی مدرسه» آن قسمتی بود که در آن بچه های کلاس به سفری در سیستم گوارشی یکی از دانشآموزان رفتند. این قسمت دنیایی از علوم را به منظور کشف چیزهایی فراتر از آنچه با چشم غیر مسلح می توان دید را به من نشان داد. این بخش برای نخستین بار چشم اندازی منحصر به فرد از علم در برابر دیدگانم گشود.
وقتی هفت سال داشتم، تشخیص داده شد که به تخریب ماکولار و تحلیل میله مخروطی مبتلا هستم. به سرعت متوجه شدم که تفاوت دیدگاه من در علم و تحقیقات اجتناب ناپذیر خواهد بود. آسیب بینایی من نه تنها شیوه نگرشم به دنیای فیزیکی را تغییر داد، بلکه بر نحوه درکم از طرح ها، اشکال و دیدگاه ها نیز تاثیر گذاشت. پزشکان پیش بینی مثبتی برای من نداشتند و این احساس را منتقل می کردند که من هرگز دانشمند نخواهم شد. با این وجود، احساس می کردم که مشتاق به چالش کشیدن این پیشبینی هستم. من مصمم بودم که با وجود موانعی که ممکن بود در مسیرم قرار گیرند، همانگونه که آرزو داشتم به دانشمندی تبدیل شوم.
به سرعت یاد گرفتم که روش های استاندارد آموزش علمی نیازهای مرا به عنوان یک دانش آموز برآورده نخواهند کرد. برای دستیابی به موفقیت باید راهی برای یادگیری مطالب درسی پیدا می کردم که مرا با همکلاسی های بینایم همتراز کند. سر انجام تا زمانی که به فراتر رفتن از آنچه از من انتظار می رفت ابراز تمایل نکردم، نتوانستم علایق خود را دنبال کنم.
وقتی در کلاس دهم بودم، از برنامه آموزشی خاصی که در مدرسه به من محول شده بود خسته شدم. نمی خواستم توانایی تحصیلی ام به واسطه نابینایی ام مشخص شود. طبیعتا به مسیری دیگر کشیده شدم، مسیری که مستلزم مطالعات تحصیلی مشکلتری بود. با وجود ناباوری معلمانم، بر کلاس های علوم پیشرفته در دبیرستان تسلط داشتم و شور و اشتیاقم مرا به جلو سوق می داد. ناگهان رویای من برای دنبال کردن علم تبدیل به واقعیت شد.
در مقطع کارشناسی کالج «ولزلی» در «ماساچوست» شرکت کردم. مطمئن شده بودم که آینده ام دیگر محدود به بینایی ام نیست، بلکه به وسعت توانایی هایم به عنوان یک محقق در برابرم گسترده است. دوستانم در ولزلی به طرز مافوق تصوری از من حمایت می کردند. دوستان، همکلاسی ها و اساتید برایم یادداشت ها، کتاب ها و امتحانات را می خواندند. من هرگز خط بریل را نیاموخته بودم، و در هنگام ضرورت به استفاده از ابزار صوتی و شنیداری وابسته بودم. من دفتر خدمات معلولیت دانشگاه را متقاعد کردم که به معلم خصوصی نیاز ندارم بلکه نیازمند کسی هستم که برایم بخواند.
طی سالهای تحصیلم در ولزلی به توانایی خود اطمینان پیدا کردم. یاد گرفتم که برای رقابت به عزم و اراده بیشتر در تحصیلات دانشگاهی نیاز دارم. زمان و صبر به بزرگ ترین ابزارهایم تبدیل شدند. در پایان چهار سال تحصیلم در ولزلی، دو مدرک لیسانس، یکی در مطالعات خاورمیانه و یکی در شیمی دریافت کرده بودم.
تحصیلات تکمیلی در دانشگاه فلوریدا حقیقتا علاقه به شیمی را در وجودم نهاد و اساس کار حرفه ای ام را پایه ریزی کرد. با حمایت و کمک مشاوران و همکارانم، معرفی خود به عنوان یک متخصص با چشم انداز منحصر به فرد را آغاز نمودم. به جای دنبال کردن مسیر همکاران بینایم، اطلاعات را به روش هایی هماهنگ با استعداد و شرایطم تجزیه و تحلیل می کردم.
من از روش های جایگزین خود در مطالعه «اوره آز» استفاده کردم، آنزیمی که «هیدرولیز اوره» را به «کربن دی اکسید» و «آمونیاک» کاتالیز می کند. همکلاسی های من عکس متحرکی از آنزیم را در جایگاهش تماشا می کردند. واضح بود که من باید راه دیگری برای تجزیه آنزیم پیدا می کردم. من هر باقیمانده یا گروه کوچکی از آمینو اسیدها را علامت گذاری نموده و سپس مسافت حرکت هر کدام در طول زمان را در ویدئو ردیابی کردم. بله، ترسیم این اطلاعات شکل دیگری از نمایش بصری است. اما متفاوت اندیشیدن و کاهش استفاده از روش بصری برای درک یک فرآیند شیمیایی گامی بزرگ در جهت صحیح در سفر من به عنوان یک شیمیدان نابینا بود.
بنا بر تجربیات دوران تحصیلم فهمیدم که هر منظری می تواند نمایی از تصویر بزرگتری باشد که اغلب توسط افرادی با افکار انباشته از یک سبک فکری از دست می رود. مشاور فعلی من، دکتر (J. Ilja Siepmann) از دانشگاه مینه سوتا در این مورد با دیدگاه من همسو بود. او مرا تشویق کرد تا تحت عنوان فوق دکتری وی و گروه (Siepmann») که خود نیز در حال حاضر عضوی از آن هستم پژوهش انجام دهم.
تحقیقات من تقریباً کاملا شبیه سازی شده است و آزمایش های من ممکن است با آنچه بیشتر مردم در مورد شیمی تصور می کنند مطابقت نداشته باشد. به جای یک آزمایشگاه مرطوب از مواد شیمیایی و شیشه ها، من از تجهیزات کامپیوتری استفاده می کنم. من از روش های تجربی با استفاده از تکنیک های شبیه سازی پیشرفته استفاده کرده و آنها را بازسازی می کنم. اما با وجود پایبندی ام به قوانین و قواعد حوزه شیمی، در شیمی محاسباتی تنها به قدرت کامپیوتر و توانایی خود برای تشخیص اطلاعات محدود می باشم.
از برخی جهات نابینا بودن مانعی برای من در این کار بوده است، اما رویکرد متمایزم در زمینه شیمی نیز مفید واقع شده است. یکی از بزرگ ترین مشکلاتی که هنوز با آن مواجهم این است که نمی توانم اطلاعات خود را در قالب طرح ها و اشکال نشان دهم. متاسفانه، فن آوری قابل دسترس برای نابینایان هنوز به اندازه کافی پیشرفته نیست که بتواند جزئیات مورد نیاز را به تصویر بکشد. برای این اطلاعات هنوز به دیگران تکیه می کنم. البته برای کارهای ساده تر تکنولوژی کمکی هنوز هم می تواند بسیار مفید باشد. من ایمیل ها را با استفاده از برنامه (VoiceOver) ارسال می کنم که در تمام محصولات اپل شامل تلفن همراه که به طور مداوم مورد استفاده ام است تا کامپیوتری که برای اجرای شبیه سازی های مربوط به تحقیقاتم استفاده می کنم، در دسترس است. هنگام استفاده از ویندوز کامپیوتر از برنامه (JAWS) استفاده می کنم. با اینکه تازه شروع به استفاده از پتانسیل این فن آوری ها کرده ایم، من از هر دو برنامه کاملا راضی هستم.
وقتی بزرگ شدم به من گفتند که خط بریل به علت پیشرفت های تکنولوژی صوتی و شنیداری هیچ فایده ای برای من ندارد. اگرچه من (VoiceOver) را بسیار مفید و ارزشمند یافتم و فکر می کنم که یکی از پرکاربردترین اپلیکیشن های مورد استفاده برای کاربران نیازمند به جایگزینی موارد بصری است، به شدت توصیه می کنم که هر دانش آموز نابینا خط بریل را بیاموزد. در واقع، تصدیق می کنم که یک فرد می تواند در هر سنی خط بریل را فرا گیرد.
در محل کارم، (MagnaLink) در میان ابزارهای روی میزم موقعیت ثابتی دارد. (MagnaLink) طوری تنظیم شده است که اگر لازم باشد یک مجله علمی بخوانم، می توانم به راحتی به آن دسترسی داشته باشم در حالی که می دانم کاغذ را از کجا تنظیم کنم. با این تکنولوژی خواندن چکیده ها بسیار آسانتر می شود، زیرا از کامپیوتر برای ارائه یک ترجمه صوتی استفاده می کند. با این حال، استفاده از (MagnaLink) برای انجام امور مشکلتر کمی آزاردهنده است.
(Orcam) وسیله دیگری است که در دسترسم قرار دارد. نکته جالب درباره این دستگاه آن است که می توانم هرآنچه که مقابلم قرار دارد را بخوانم. برای مطالعات روزمره، (Orcam) ابزار مفیدی است. با این حال، این فنآوری برای خواندن جزئیات کوچک شامل ارقام، طرحها، توضیحات و تصاویر در مقالات علمی با مشکل مواجه است.
من در وبسایتم صفحه ای به نام «ابزارهای دانشمند نابینا» دارم. در اینجا می توانید تمام ابزارها و تکنیک هایی که در طول دوران کارم برای خواندن، یادداشت برداری، شرکت در سخنرانی ها و کارگاه ها و غیره استفاده کرده ام را ببینید.
جدای از برنامه های صفحه خوانی که استفاده می کنم، گروهی از همیاران شغلی دارم که در ارتباط با اطلاعات بصری بسیار مفید بوده اند. سپس می توانم این اطلاعات را برای تحقیقات خود تفسیر و دستکاری کنم. بزرگ ترین مانعی که با آن مواجه شده ام، ارزیابی درست از اطلاعات بصری پیش از شروع استفاده از آنها در حال نمایش است. همیاران شغلی مفید هستند زیرا توانایی ثبت اطلاعات بصری به شیوه ای روشن و مختصر را دارند. توضیحات آن ها به من اجازه می دهد تا آزادانه در مورد آنچه گفته می شود و یا آنچه که به تصویر کشیده می شود فکر کنم. وقتی نا امید هستم یا زمانی که نمی توانم تصاویر را به درستی در ذهنم به هم متصل کنم، از یک همیار شغلی می خواهم دستم را بگیرد و طرح را با انگشت خود ردیابی کند و من نیز رد آن را دنبال می کنم. با استفاده از این روش تحقیقات من بسیار پویاتر شده و محیط آزمایشگاهم محیطی اجتماعی و اشتراکی می شود.
به واسطه ی خردی که از طریق تجربه خود کسب کرده ام، امیدوارم بتوانم به دانشآموزان نابینا که به علوم علاقه دارند و ممکن است با موانع مشابهی رو به رو باشند، قدرت بدهم. با گذر از مسیر صحیح، رویاها ممکن هستند. ابزارها برای افراد نابینا به منظور کسب موفقیت در دسترس هستند. می خواهم پیامی به دیگر نابینایان اهل علم بدهم بی آنکه صدایم خاموش شود. تمایل به موفقیت انگیزه من بوده و مرا قوت بخشیده تا به سوی فراتر از آنچه که از من انتظار می رود حرکت کنم.