نویسنده: امید هاشمی
منبع: سی و یکمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
در شماره پیش رو، ابتدا یک امکان جالب در مایکروسافت را از نظر خواهیم گذراند که برای کمک به کاربران دارای معلولیت راه اندازی شده است. سپس با یک آشپز نابینا آشنا خواهیم شد که دستی بر کار آموزش آشپزی هم دارد و از طرحی برایتان خواهیم گفت که دانش آموزان نابینا را برای ورود به بازار کار یا تحصیلات تکمیلی آماده می کند.
شرکت مایکروسافت از آن جمله تولیدکنندگان نرم افزار و سخت افزار است که از سالیان دور موضوع دسترسی کاربران دارای معلولیت به محصولاتش را در زمره مهم ترین اولویت های خود به شمار آورده است. مثلاً ویندوز، از همان نسخه های اولیه اش به امکاناتی مجهز می شده که کاربران دارای معلولیت بتوانند از آن استفاده کنند. رد پای دسترسی پذیری را می توان در سایر محصولات مایکروسافت هم مشاهده کرد.
یکی از خدمات شرکت مایکروسافت به افراد دارای معلولیت، ارائه پشتیبانی تخصصی به این دسته از کاربران است. پشتیبانی، امری مرسوم در تمامی شرکت هایی است که محصولات کاربر محور دارند. کاربران برای پرسیدن سؤالات یا رفع اشکالات احتمالی، از طریق خط تلفن یا گفتگوی برخط، با مرکز پشتیبانی تماس می گیرند و آن طرف خط، کسی هست که آنها را راهنمایی کند. حالا ۱۲ سال می شود که مایکروسافت، یک مرکز پشتیبانی تخصصی برای پاسخگویی به نیاز های افراد دارای معلولیت راه اندازی کرده است. مرکزی که نامش را «میز پاسخ گویی به معلولین» گذاشته اند.
در شماره ۲۴۶ از پادکست اف اس کست، گفتگویی منتشر شده بین گلن گوردون، گرداننده پادکست و «کریستال جونز»، مدیر ارشد ارائه پشتیبانی شرکت مایکروسافت. او اطلاعات جالبی را درباره چگونگی راه اندازی بخش میز پاسخ گویی به معلولین و خدماتی که در حال حاضر در این میز ارائه می شود در اختیارمان قرار می دهد.
میز مذکور در سال ۲۰۱۲ راه اندازی شده است. متقاضیان می توانند از طرق مختلف با این میز تماس بگیرند و مشکلات و سؤالاتشان راجع به محصولات مایکروسافت را با کارشناسان مطرح کنند. برای تماس با کارشناسان این میز، یک خط تلفن و یک سامانه گفتگوی آنلاین در نظر گرفته شده است. همچنین کاربران ناشنوا می توانند در قالب یک تماس تصویری، با کارشناسان با استفاده از زبان اشاره گفتگو کنند. از سال ۲۰۱۸ به این سو هم کاربران نابینا می توانند از طریق نرم افزار «چشم من باش»، با کارشناسان مایکروسافت تماس بگیرند. جونز درباره میزان مراجعه کاربران دارای معلولیت به این میز این طور توضیح می دهد که به طور میانگین در هر ماه حدود ۱۰۰۰۰ تماس از سراسر دنیا با این میز برقرار می شود. از زمان شروع این طرح تا به حال چیزی حدود ۱.۶ یا ۱.۷ میلیون تماس با این میز گرفته شده است. این تماس ها را حدوداً ۵۰ کارشناس آموزش دیده پاسخ می دهند اما بسته به حجم تماس ها ممکن است دیگرانی هم به این ۵۰ نفر اضافه شوند.
خدمت دیگری که مایکروسافت در سطح پشتیبانی به کاربران دارای معلولیت ارائه می دهد، خدمتی تحت عنوان «میز پاسخ گویی سازمانی به معلولین» است. این میز همان خدمات بالا را در سطح سازمان ها ارائه می کند. تصور کنید که یک سازمان، در سطح نیرو های خودش از یک یا چند محصول مایکروسافت استفاده می کند. به طور مثال، از آفیس به عنوان ابزار نوشتن بهره می برد. حال اگر تعدادی از کارکنان دارای معلولیتش با آفیس با مشکلی مواجه شوند، سازمان می تواند با میز پاسخ گویی سازمانی تماس بگیرد تا راهنمایی دریافت کند. همچنین در این میز امکانی فراهم شده تا آموزش های لازم برای استفاده از محصولات مایکروسافت هم در اختیار کارکنان دارای معلولیت در سازمان های دیگر قرار گیرد. هر ماه حدود ۵۰۰ تماس هم با این خدمت که در سال ۲۰۱۶ راه اندازی شده برقرار می شود.
اگر شنونده نسخه صوتی پیشخوان باشید، برایتان از کریستال جونز خواهیم گفت که کیست و چگونه توانسته به چنین جایگاهی در مایکروسافت راه یابد. همچنین درباره نوع ارائه خدمات در میز پاسخ گویی به معلولین و اینکه کارشناسان چه مهارت هایی را آموخته اند تا بتوانند پاسخ کارآمدی به مراجعان دارای معلولیت بدهند و بسیاری نکات دیگر درباره روش ارائه خدمات به کاربران دارای معلولیت در مایکروسافت صحبت خواهیم کرد.
یکی از معضلات همیشگی نوجوانان نابینا این است که والدینشان از ترس اینکه نکند آنها آسیبی به خود یا دیگران برسانند، این نوجوانان را به محیط آشپزخانه راه نمی دهند و امکانی برای فراگیری آشپزی برایشان فراهم نمی کنند. «کامِرون لوهِر» هم یکی از همین نابینایان است که با چنین مشکلی مواجه بوده اما نه تنها مشکلش حل شده، که حالا خود به یک مدرس آشپزی تبدیل شده و در مرکز نابینایان لوئیزیانای آمریکا به علاقه مندان نابینا آشپزی و شیرینی پزی می آموزد. در ادامه، می توانید قصه کامرون را که در ماهنامه بریل مانیتور نقل شده از نظر بگذرانید.
در دوران کودکی به عنوان یک نابینا، به ندرت اجازه ورود به آشپزخانه را داشتم. هیچ وقت از من خواسته نمی شد که به مادربزرگم یا پدرم در آشپزی کمک کنم. حتی در نوجوانی هم به آرامی مرا از محیط آشپزخانه دور نگه می داشتند. در حالی که همه برای مهمانی های خانوادگی غذا آماده می کردند، من باید مراقب بچه های کوچک تر می بودم. با گذشت زمان، این تجربیات من را نسبت به آشپزخانه که مکانی کاملاً ناآشنا بود، پر از اضطراب و ترس کرد.
اما در شانزده سالگی، پدرم متوجه شد که باید برای مستقل شدن در آینده، آشپزی یاد بگیرم. آن تابستان، پدر تقریباً هر شب به من آشپزی یاد می داد و با دستور غذاهای مختلف خانگی آشنا می کرد. اوایل از این کار لذت نمی بردم و فکر می کردم کارهای بهتری برای انجام دادن دارم.
یادگیری آشپزی اصلاً آسان نبود و در طول مسیر اشتباهات زیادی هم کردم. یک بار، وقتی پدرم روش تهیه مرغ سرخ شده را به من یاد می داد، پودر شکر را به جای آرد، اشتباه گرفتم. مرغ مزه افتضاحی داشت و شکر هم به آن نمی چسبید. پدرم سریع متوجه اشتباه من شد و با خنده از آن گذشت. آن شب شام ساندویچ خوردیم.
کشف کردم که از آشپزی لذت می برم، زمانی که دیگران از غذایم خوشحال می شدند. پس به ادامه دادن ترغیب شدم. چند سال بعد، پدرم را به دلیل بیماری از دست دادم. آشپزی برای من به روشی برای احترام به یاد او و حفظ سنت های خانوادگی مان تبدیل شد.
در اوایل بیست سالگی، باقی مانده بینایی ام را هم از دست دادم. باید یاد می گرفتم که کاملاً بدون بینایی آشپزی کنم. در مرکز نابینایان لوئیزیانا ثبت نام کردم و آموزش فشرده ای در خصوص مهارت های نابینایی گذراندم. مهارت هایی را که قبلاً یاد گرفته بودم با استفاده از باقی مانده بینایی ام آنها را انجام دهم، با روش های غیر بصری جایگزین کردم.
با پختن دوباره غذاهایی که قبلاً در دوران کم بینایی درست کرده بودم، اعتماد به نفسم به شدت افزایش یافت. به سراغ پختن غذاهایی رفتم که هرگز در زمان کم بینایی آن ها را امتحان نکرده بودم. حتی وارد دنیای شیرینی پزی شدم، زمینه ای که همیشه مرا می ترساند. اولین باری که از صفر کوکی های شکلاتی درست کردم، متوجه شدم که با بررسی بافت آن ها بعد از بیرون آمدن از فر، می توانم زمان پخت را تشخیص دهم. پختن کوکی اعتماد به نفس مرا به شدت بالا برد!
بعد از اتمام برنامه آموزشی، می دانستم که مهارت های آشپزی و غذاهایی که پدرم به من یاد داده بود، از بین نمی روند. می توانستم آن ها را با خانواده ام به اشتراک بگذارم.
با شروع کار به عنوان مربی مهارت های زندگی روزمره و بعد از پدر شدن، اشتیاقم به آشپزی بیشتر شد. فرزند من الآن پنج ساله است و او هم نابینا است. از همین حالا به او در آشپزخانه کمک می کنم. الآن وظایف او شامل ریختن مواد، دور ریختن زباله، مخلوط کردن مواد و در صورت نیاز، برش میوه است. هدف من این است که او در آشپزخانه احساس راحتی کند و آشپزخانه به قلب خانه تبدیل شود. نمی خواهم او هرگز این حس را تجربه کند که آشپزخانه به دلیل نا آشنا بودن، مکانی عجیب و ترسناک است. می خواهم پیوندی را که زمانی با پدر خودم داشتم، با او هم به اشتراک بگذارم. آشپزی برای من فراتر از یک سرگرمی شده است. این راهی برای ارتباط با دیگران، حفظ سنت ها و خلق خاطرات ماندگار است.
یکی از چالش هایی که دانش آموزان نابینا با آن مواجه می شوند این است که به محض اینکه دوران تحصیلشان در مدارس استثنایی تمام می شود، بدون دریافت آموزش های جانبی لازم، قدم در مسیر ناهموار زندگی می گذارند و وارد بازار کار یا دنیای تحصیلات تکمیلی می شوند. پادکست «بلایندَبیلیتیز»، در یکی از آخرین شماره هایش به سراغ طرحی رفته که چند سالی است در آمریکا اجرا می شود تا دانش آموزان را پیش از ورود به دنیای زندگی واقعی، به مهارت های مختلف مجهز کند. این کار در قالب اردو های تابستانی انجام می پذیرد که مدارس استثنایی و خدمات ایالتی به نابینایان، مشترکاً آن را برگزار می کنند. در قالب این طرح، افراد نابینا، کم بینا و ناشنوا ـ نابینا در یک محیط اردوگاهی گرد هم می آیند و مدتی را با هم زندگی می کنند و از مربیانی که همراهیشان می کنند، مهارت هایی نظیر جهت یابی و حرکت، کار با فناوری های کمکی، چگونگی انجام مصاحبه های شغلی، تنظیم رزومه و درخواست برای فرصت های شغلی و بسیاری موارد مرتبط با مهارت های نرم و سخت را می آموزند. در نسخه صوتی پیشخوان، به چگونگی برگزاری این اردو ها و انواع مهارت هایی که دانش آموزان را آماده ورود به بازار کار و تحصیل می کند، خواهیم پرداخت.