نویسنده: امین عرب
منبع: سی و دومین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
در جامعه ای که تنوع و تفاوت ها همواره موضوع بحث و بررسی بوده است، گاهی اوقات شاهد پدیده هایی هستیم که شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسند. یکی از این پدیده ها، ترجیح برخی افراد نابینا برای محدود کردن ارتباطات خود به افراد نابینا، یا صرفاً افراد بینا است. برخی ترجیح می دهند دوستی ها و روابط عاطفی خود را به افراد نابینا محدود کنند، که ما در اینجا آنها را نابینا مدار می نامیم. برخی دیگر از حضور در اجتماع افراد نابینا و برقراری ارتباط با آنان گریزانند که ما به آنان نابیناگریز می گوییم.
ـ الف می گوید: «همه دوستای من نابینا هستن. بینا ها نمی تونن ما رو درک کنن.»
ـ ب می گوید: «ازدواج درون گروهی خیلی بهتره. یه فرد بینا نمی تونه توی رابطه ما رو بفهمه.»
ـ پ می گوید: «من که اصلاً دوست نابینا ندارم. فقط با بینا ها در ارتباطم. بچه های ما یه طوری هستن. هر چی از جماعت نابینا فاصله بگیری بهتره.»
ـ ت می گوید: «من اصلاً حاضر نیستم با یه فرد نابینا توی رابطه باشم، چه برسه به ازدواج. دو تا نابینا نمی تونن با هم خوشبخت باشن.»
گاهی نیز افراد تغییر موضع می دهند و برای مدتی افراد بینا و برای مدتی افراد نابینا را از دایره ارتباطی خود کنار می گذارند. در ادامه این مطلب، به بررسی دقیق تر دلایل هر ایده و تحلیل شکل گیری این دیدگاه ها، خواهیم پرداخت.
افراد نابینا مدار بر این باورند که کیفیت ارتباطات بین افراد نابینا، چه در دوستی و چه در ازدواج، به مراتب عمیق تر و صمیمانه تر از روابطی است که با افراد بینا برقرار می شود. از نظر آنها، تجربیات مشترک زندگی با وضعیت نابینایی، درکی مشترک از چالش ها، شادی ها و محدودیت ها ایجاد می کند که تنها در روابط درون گروهی قابل تجربه است.
نابینا مداران اغلب احساس می کنند که در دنیایی جداگانه زندگی می کنند، دنیایی که تجربیات منحصر به فردی را برای ساکنانش به همراه دارد. آنها معتقدند که افراد بینا، به دلیل تفاوت های عمیق در تجربه زندگی، قادر به درک کامل دنیای درونی و احساسات افراد نابینا نیستند. در نتیجه، برقراری ارتباط مؤثر و پایدار با افراد بینا را چالش برانگیز می دانند.
به باور نابینا مداران، روابط با افراد بینا نه تنها برای فرد نابینا رضایت بخش نیست، بلکه ممکن است برای طرف مقابل نیز همراه با چالش باشد. تفاوت های درک از جهان، انتظارات متفاوت و عدم آگاهی کافی از نیازهای افراد نابینا، می تواند منجر به سوء تفاهم، نا امیدی و در نهایت، پایان یافتن رابطه شود. نابینا مداران نگرانند که افراد بینا آنها را باری بر دوش خود ببینند و دست برتر را در ارتباط داشته باشند.
نابیناگریزان به طور فعال از ارتباط با افراد نابینا اجتناب می کنند. برخلاف نابینا مداران، آنها ترجیح می دهند، روابط اجتماعی خود را به افراد بینا محدود کنند و حتی در برخی موارد، به این موضوع افتخار می کنند که هیچ دوست نابینایی ندارند. این افراد، معمولاً آن دسته از ویژگی های فرهنگی و رفتاری را که به طور معمول در جامعه نابینایان دیده می شود، آزار دهنده تلقی می کنند. برای مثال ممکن است افراد نابینا را حاشیه ساز، حراف، حسود، به دور از آداب اجتماعی یا غیر عادی تلقی کنند.
نابیناگریزان معتقدند که برخی از رفتارها و نگرش های رایج در میان افراد نابینا، با هنجارهای اجتماعی پذیرفته شده جامعه متفاوت است. آنها گاهی این تفاوت ها را به عنوان نابهنجاری در نظر می گیرند و به همین دلیل، از برقراری ارتباط نزدیک با افراد نابینا خودداری می کنند. این افراد، خود را به عنوان افرادی بهنجار و متفاوت از اکثر نابینایان می بینند و به همین دلیل، ترجیح می دهند در تعامل با افراد بینا باشند که به اعتقاد آنها زندگی عادی تر و سالم تری دارند.
با وجود تفاوت های آشکار در رویکرد نابینا مداران و نابیناگریزان، به نظر می رسد هر دو دیدگاه پیش فرض و ریشه ای مشترک داشته باشند. در نظر گرفتن بینایی به عنوان معیاری برای برتری و ارزش گذاری افراد، نقطه مشترک هر دو رویکرد است. این باور مشترک ریشه بسیاری از تفاوت های رفتاری و نگرشی بین این دو گروه به شمار می رود.
نابینا مداران به دلیل فقدان حس بینایی تصمیم می گیرند تا روابط خود را به افرادی محدود کنند که با آنان تجربیات مشابهی را پشت سر گذاشته اند. این انتخاب ریشه در احساس عمیقی دارد که در روابط نابرابر تجربه می کنند. آنها معتقدند که بینایی به عنوان یک حس برتر نه تنها امکانات بیشتری را برای فرد فراهم می کند، بلکه می تواند به نوعی قدرت و برتری نیز تعبیر شود.
در روابطی که یک طرف نابینا و طرف دیگر بینا است، نابینا مداران اغلب احساس می کنند که در جایگاهی پایین تر قرار دارند و طرف مقابل به دلیل دارا بودن بینایی، می تواند بر آنان اعمال قدرت کند. این احساس نابرابری می تواند به اشکال مختلف بروز کند، از جمله احساس وابستگی بیش از حد، ترس از قضاوت و کوچک شمرده شدن و در نهایت، کاهش عزت نفس.
به همین دلیل، نابینا مداران ترجیح می دهند روابط خود را به افرادی محدود کنند که به طور کامل درک می کنند که زندگی بدون بینایی به چه معنا است. در روابط درون گروهی، افراد نابینا می توانند بدون احساس قضاوت شدن به طور آزادانه خودشان باشند و به تبادل تجربیات و احساسات بپردازند. همچنین، این روابط به آنها احساس تعلق و پذیرفته شدن می دهد که در روابط نابرابر کمتر قابل دستیابی است.
از سوی دیگر، نابیناگریزان نیز با باور به برتری افراد بینا، تلاش می کنند تا خود را در جمع این افراد قرار دهند. آنها با محدود کردن ارتباط خود با افراد نابینا، سعی دارند خود را از گروهی که فاقد این برتری است، جدا کنند و به این ترتیب، به هویت اجتماعی مورد نظر خود دست یابند؛ به عبارت دیگر، نابیناگریزان نیز با استفاده از بینایی به عنوان معیار برتری، به دنبال ارتقاء جایگاه اجتماعی خود هستند.
آنها احساس کمبودی را که به علت فقدان بینایی تجربه می کنند، با جدایی از اجتماع نابینایان و گسترده کردن ارتباط خود با افراد بینا جبران می کنند. گویی می خواهند به خودشان بگویند که با سایر نابینایان متفاوت اند، چون از جمع نابینایان جدا شده اند و حلقه قدرت یعنی افراد بینا آنها را پذیرفته است.
نابینا مداری و نابیناگریزی را با یک ریشه مشترک مطرح کردیم. چه تحلیل های دیگری می توان از این دوگانگی ارائه کرد؟ آیا اساساً خرده فرهنگ خاصی در بین نابینایان وجود دارد که بخش هایی از آن آسیب زننده است؟ محدود کردن روابط به این یا آن گروه چه فرصت هایی را ایجاد یا نابود می کند؟ آیا دیدن موجب برتری افراد در ارتباطات بین فردی است؟ طرح این بحث چه پرسش های دیگری را به ذهن شما می آورد و چه راه هایی برای طرح بحث پیرامون آنها وجود دارد؟